دوگانه ی ابدی ؛ حسین امام غیرت و حیاء و یزید پیشوای بی عفتی و بی غیرتی

امام حسین (عليه السلام) شخصیت والای اسلام، کسی که تاریخ، حوادث عاشورا را لحظه به لحظه ثبت کرده و سخنان او سرمشقی برای تمامی آزادمردان جهان است، نشان از این دارد که ایشان چقدر به عفاف و حریم بانوان، اهمیت می‌دادند و حتی در سخت ترین شرایط جنگ هم، نگران حفظ حریم اهل بیتشان بودند. ایشان از دشمن، درخواست آب نمی کنند، برای حفظ جانشان، خواهش نمی‌کنند؛ بلکه درخواست می‌کنند که به حریمشان وارد نشوند. امام سجاد (عليه السلام) که مظهر عزت نفس بوده و شجاعانه در برابر این زیاد و امیرش خطبه می‌خواند و درخواستی ولو کوچک را از احدی و دشمنان خود مطرح نکردند، نیز در شرایط مشابه چنین درخواستی را از یزید می‌خواهند که در ادامه این نوشتار خواهد آمد. آری سیره و منش یزید و یزیدیان اهانت به زنان و استفاده ابزاری از آنان و ترویج شراب خواری و زن بارگی و اهمیت ندادن به مقوله حجاب و حریم زن و مرد و موضوع عفاف و غیرت است. سخنان آخر امام حسین (عليه السلام) در میدان جنگ و سیره عملی و قولی اهل بیت ایشان نیز حیاء مداری، غیرت و حفظ ناموس و حجاب و مراقبت از عفاف بانوان است که این درسی بس بزرگ برای اهمیت توجه به مفاهیم بلند است.

 

رسول خدا 5[6 : لَوْ کانَ الْحَیاءُ صُورَةً لَکانَ الْحُسَینَ (علیه السلام)

[مئه منقبه من مناقب امیر المومنین و الائمه، ص135]

 

حیاء

امام حسین (علیه السلام) آنقدر حیاء مدار بودند که حتی هنگام بخشش به سائل دچار شرم و حیا می‌شدند و بر او رقت می‌کردند. حکایت یک عرب بادیه‌نشین که از امام حسین (علیه السلام) ضمن خواندن ابیاتی درخواستی کرد، از آن جمله است. حضرت وارد خانه شدند و چهار هزار درهم در عبایشان پیچیدند و آن را به خاطر شرم و حیا از سائل از شکاف در خانه به او دادند و گفتند: بگیر، من از تو معذرت می‌خواهم که اگر در آینده مال و ثروتی به دست آوردیم، ابر رحمت ما بر تو خواهد بارید؛ اما چه کنم که زمانه متحول است و ما از مال و دنیا اندکی داریم.

حضرت ابا عبدالحسین (علیه السلام) که به تعبیر پیامبر (علیه السلام) مظهر حیاء می باشند این ویژگی به شدت در خانواده و فرزندان و یاران و دلدادگان ایشان متبلور است که به گوشه ای از مصادیق آن  اشاره می‌گردد و بگونه ای که حتی امثال حر بن یزید ریاحی (علیه السلام) که تا روز عاشورا در لشگر دشمن قرار دارد به واسطه همین داشتن حیاء زمان بردن نام حضرت زهرا (سلام الله علیها) در مواجه کلامی با حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) سبب نجات و عاقبت بخیری او گردید.

 

لباس و رابطه آن با عرت و ذلت

و ذلت از ما نیست

 

سيد بن طاووس در لهوف به اين مطلب چنين اشاره كرده است:

« وَ قَالَ الْحُسَيْنُ (علیه السلام) ابْغُوا لِي ثَوْباً لَا يُرْغَبُ فِيهِ أَجْعَلْهُ تَحْتَ ثِيَابِي لِئَلَّا أُجَرَّدَ مِنْهُ فَأُتِيَ بِتُبَّانٍ فَقَالَ لَا ذَاكَ لِبَاسُ مَنْ ضُرِبَتْ عَلَيْهِ الذِّلَّةُ فَأَخَذَ ثَوْباً خَلَقاً فَخَرَقَهُ وَ جَعَلَهُ تَحْتَ ثِيَابِهِ فَلَمَّا قُتِلَ جَرَّدُوهُ مِنْهُ …»

امام حسين (علیه السلام) چون برای آخرین مرتبه و پس از شهادت تمام اصحاب و یاران خود عزم میدان کرد، فرمود: پيراهن كهنه‏اي به من دهيد که زير لباسم بپوشم تا پس از شهادتم به آن رغبت نکنند و مرا از آن برهنه نسازند.

پيراهن تنگ و کوتاهي آورده شد. حضرت فرمود: اين نه، زيرا اين لباس اهل ذلّت است. بعد پيراهن كهنه‏اي را بگرفت و پاره‏اش كرد و زير لباسش پوشيد. هرچند بعد از شهادت ، آن را هم غارت کردند و بردند.

بنابراين منظور امام(ع) از لباس ذلت لباسي بوده كه تنگ و كوتاه بوده و امام(ع) به همين دليل آن را نپوشيدند و لباس ديگري كه گشادتر بوده پوشيدند.

[سيد بن طاووس، اللهوف علي قتلي الطفوف، ص124]

 

عکس العمل امام حسین(علیه السلام) در حمله سپاه دشمن به سوی حرم و خیمه های زنان و کودکان

در منابع معتبر تاریخی و مقتل آمده است که در روز عاشورا و در آخرین نبرد امام حسین (عليه السلام) و پس از آنکه تمام یاران به شهادت رسیدند، حضرت (عليه السلام) به تنهایی وارد میدان شدند و عده زیادی از دشمنان را به قتل رساند. ایشان در حین جنگ، سعی می‌کردند که از خیمه ها فاصله نگیرند.

حضرت ابا عبد الله الحسین (عليه السلام) به هر سو يورش می برد و گروه عظيمى را به خاك می‌افكند.

عمر سعد فرياد برآورد: «آيا مى دانيد با چه كس مى جنگيد؟ او فرزند همان دلاور ميدان ها و قهرمانان عرب است، از هر سو به وى هجوم آوريد».

بعد از اين فرمان چهار هزار تيرانداز از هر سو امام(عليه السلام) را هدف قرار دادند و از سوى ديگر به جانب خيمه ها حمله ور شدند وميان آن حضرت و خيامش فاصله انداختند.

امام (علیه السلام) پیوسته با دشمن می جنگند تا آنکه لشکریان، بین ایشان و خیمه ها حایل شدند. امام حسین (عليه السلام) فرياد برآورد: «وَيْحَكُمْ يا شيعَةَ آلِ أَبي سُفْيانَ! إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دينٌ، وَ كُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَكُونُوا أَحْراراً في دُنْياكُمْ هذِهِ، وَارْجِعُوا إِلى أَحْسابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ عَرَبَاً كَما تَزْعُمُونَ» .

(واى بر شما! اى پيروان آل ابى سفيان! اگر دين نداريد و از حسابرسى روز قيامت نمى ترسيد لااقل در دنياى خود آزاده و آزادمرد باشيد، و اگر خود را عرب مى دانيد به خلق و خوى عربى خويش پايبند باشيد.

شمر صدا زد: اى پسر فاطمه! چه مى گويى؟

امام (عليه السلام) فرمود: « أَنَا الَّذي أُقاتِلُكُمْ، وَ تُقاتِلُوني، وَ النِّساءُ لَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ، فَامْنَعُوا عُتاتَكُمْ وَ طُغاتَكُمْ وَ جُهّالَكُمْ عَنِ التَّعَرُّضِ لِحَرَمي ما دُمْتُ حَيّاً» .

من با شما جنگ دارم و شما با من، ولى زنان كه گناهى ندارند، پس تا زمانى كه زنده هستم، سپاهيان طغيانگر و نادان خود را از تعرّض به حرم من باز داريد.

شمر گفت: راست مى گويد. آنگاه به لشكريان خويش رو كرد و گفت: «از حرم او دست برداريد و به خودش حمله كنيد كه به جانم سوگند هماوردى است بزرگوار!»

سپاه دشمن از هر طرف به سوى امام (عليه السلام) حمله ور شدند.(1)

امام (عليه السلام) با اين شعار خود که نشان از غیرت و درک موقعیت ناموس و اهل حرم می‌باشد، دشمن خود را رسوا كرده، فرمود: «اگر دين نداريد و از خدا و قيامت نمى ترسيد لا اقل آزاد مرد باشيد و راه و رسم آزادگى را فراموش نكنيد.»

در ميدان نبرد، نظاميان در برابر هم قرار دارند و غير نظاميان مخصوصاً زنان و كودكان طرف نيستند، حمله به آنها نهايت ناجوانمردى و نشانه بی غیرتی و بی حیائی و پستى حمله كننده است.

ولى اين شعار پيامى فراتر از اينها دارد، اين شعار همه جهانيان را مخاطب مى سازد و به آنها مى گويد حتّى اگر تابع دين و مذهبى نيستيد، اصول انسانيّت و شرافت انسانى و اخلاق بشرى را فراموش نكنيد، در واقع اين همان «حقوق بشر» است كه امروز سخن از آن بسيار مى گويند و كمتر عمل مى كنند.(2)

پی نوشت

[1] مقتل الحسين خوارزمى، ج 2، ص 33 و بحارالانوار، ج 45، ص 50 – 51.

[2]  گردآوری از کتاب: عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی، ص 521.

 

حیاء یاران حسین و راهی برای نجات و عاقبت بخیری

حُرّ بْن یَزید ریاحی

کوفه که پیش از واقعه عاشورا مأموریت یافت با سپاه هزار نفری، مانع حرکت امام حسین (عليه السلام) به سوی کوفه و نیز بازگشت او شود. حر در روز عاشورا، به سپاه امام حسین(ع) پیوست و در دفاع از او جنگید و به شهادت رسید. حر به سبب توبه و پیوستنش به امام ، نزد شیعیان احترام خاص دارد. شیعیان حر را نماد امید به قبولی توبه و رستگاری بعد از آن می‌دانند.

از حر نقل شده هنگامی که از قصر ابن زیاد در کوفه خارج شدم تا به سمت حسین بن علی (عليه السلام) حرکت کنم، سه بار ندایی را پشت سرم شنیدم که می‌گفت:

«ای حرّ! تو را به بهشت بشارت باد». او می‌گوید که به پشت سر نگریستم و کسی را ندیدم؛ با خود گفتم: «به خدا قسم، این بشارت نیست؛ چگونه بشارت باشد در حالی که من راهی جنگ با حسین بن علی(ع) هستم.»

او این خاطره را در ذهن داشت تا هنگامی که خدمت حسین بن علی(ع) رسید و آن داستان را بازگو کرد. امام (عليه السلام) به او فرمودند: تو به واقع به پاداش و نیکی راه یافته‌ای.

[مثیر الاحزان ، ص 44  ، نفس المهموم، ص۲۳۱]

حرّ اگرچه اقدامی سخت‌گیرانه کرد، اما رفتارش با امام محترمانه بود؛ حتی یک بار به حرمت خاص فاطمه(س) نیز اشاره کرد.

امام(علیه السلام) پس از گفتگو با حُرّ، به یاران خود رو کرد و فرمود: «زنان را بر مرکب ها سوار کنید تا ببینیم حرّ و یارانش چه خواهند کرد؟».

اصحاب امام سوار شدند و زنان را جلوى کاروان حرکت دادند. ولى سواران کوفه پیش آمده و راه را بر آنان بستند. امام دست به قبضه شمشیر برد و بر سر حُرّ فریاد کشید و فرمود: «ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ! مَا الَّذی تُرِیدُ أَنْ تَصْنَعَ؟»؛ (مادرت به عزایت بنشیند! مى خواهى چه کار کنى؟!).
حرّ پاسخ داد: به خدا سوگند اگر کسى از عرب ـ جز تو ـ چنین سخنى بر زبان جارى مى ساخت، پاسخش را مى دادم، هر که مى خواست باشد! امّا به خدا سوگند که من نمى توانم نام مادرت را (به علّت عظمت فوق العاده آن حضرت) بر زبانم جارى سازم، ولى ناچارم شما را به نزد عبیدالله بن زیاد ببرم.

[فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 138-140؛ مقتل الحسین خوارزمى، ج 1، ص 232-233 (با مختصر تفاوت) و بحارالانوار، ج 44، ص 377-378]

 

کاروان یاران در بند

در ميان اسرا حضرت زين‌العابدين (عليه السلام)  را در حالي كه دست‌هاي ايشان بسته و به گردن مبارك‌شان غل و زنجير بود وارد دروازة شام كردند. در آن هنگام سهل ساعدي به حضرت سکینه (علیهاالسلام) عرض كرد: «من از دوست‌داران اهل بيت: هستم، آيا درخواستي داريد تا آن را اجابت كنم؟» ‌سکینه فرمود: «به نيزه‌داران پولي بده تا از محمل‌ها دور شوند. دوست ندارم مردم زنان و دختران ما را تماشا كنند.»

[بحارالأنوار:45/127-128]

حتی در باب اذیت شدن از نگاه نا محرمان، خوارزمی در مقتلش ج 2 ص 60 دارد، وقتی سهل بن سعد که از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) آنان را می‌بیند، خود را به حضرت سکینه می‌رساند و خود را معرفی می‌کند و می‌گوید: کاری اگر دارید به من بگویید، ایشان می‌فرماید: ای سعد! به حامل سر بگو سر را از جلوی ما ببرد تا مردم به دیدن سر مشغول شوند و به ما نگاه نکنند، ما حرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هستیم.

 

سهل ساعدی

با رسیدن کاروان اسرا به شام، دمشق غرق در شادی و سرور شد. ساکنان شهر به مانند اعیاد بر در و دیوار شهر پرده‌های دیبا آویخته بودند و به یکدیگر تبریک می‌گفتند و زنانشان دف می‌زدند و بر طبل می‌کوبیدند. در توصیف چگونگی ورود اسرای اهل‌بیت (علیهم السلام) به شام از یکی از اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) به نام سهل بن سعد ساعدی روایت شده که می‌گفت:

«در راه بیت‌المقدس به شام رسیدم. در آن‌جا شهری دیدم پر از درخت با جویبارهای فراوان؛ در و دیوارش با پرده‌های دیبا آذین بسته شده بود و مردم گرم شادی و سرور بودند و زنان نوازنده را دیدم که دف و طبل به دست، می‌نوازند. با خود گفتم گویا اهل شام عیدی دارند که ما نمی‌دانیم.

[در همین فکرها بودم که] به گروهی از مردم دمشق برخوردم که مشغول صحبت بودند، پس به آنان گفتم: «آیا شما عیدی دارید که ما نمی‌دانیم؟» گفتند: «پیرمرد؛ به نظر غریب می‌نمایی.» گفتم: «آری؛ من سهل ساعدی هستم که رسول خدا (صلی الله علیه و اله) را دیده و احادیث او را می‌دانم.» گفتند: «ای سهل آیا در شگفت نیستی که چرا از آسمان خون نمی‌بارد و زمین اهلش را فرو نمی‌برد؟» گفتم: «مگر چه شده است؟» گفتند: «ای سهل، سر حسین (عليه السلام) را از عراق به هدیه می‌آورند.» گفتم: «عجبا سر حسین (عليه السلام) را می‌آورند و این مردم چنین شادمانی می‌کنند؟ از کدام دروازه وارد می‌شوند؟» گفتند: «از دروازه ساعات.»

هنوز گفتگوهایمان به پایان نرسیده بود که دیدم بیرق‌ها یکی پس از دیگری از راه می‌رسند. پس مردی را دیدم که سری بر نیزه داشت که سیمایش بسیار شبیه سیمای رسول خدا(ص) بود و از پی آن دختری را دیدم که بر شتری برهنه و بی‌محمل سوار بود.

خود را شتابان به او رساندم و گفتم: «دخترم شما کیستی؟» گفت: «سکینه دختر حسین (عليه السلام) ». گفتم: «آیا از من کاری ساخته است؟ من سهل بن سعد هستم که جدت را دیده سخن او را شنیده‌ام» گفت: «ای سهل اگر برای تو ممکن است بگو تا این سرها را از اطراف ما کنار ببرند تا مردم به تماشای این سرها مشغول شده کمتر به حرم رسول خدا (صلی الله علیه و اله) نگاه کنند.» سهل ساعدی می‌گوید: «من خود را به حامل آن سر شریف رساندم و گفتم: «آیا برای تو ممکن است که برای حاجتی که من به تو دارم چهل دینار زر سرخ (چهار صد دینار) بگیری و حاجت مرا بپذیری؟» گفت: «حاجتت چیست؟» گفتم:«این پول‌ها را بگیر و این سر را جلوتر و دور از این زنان ببر.» آن مرد پذیرفت و پول‌ها را گرفت و آن سر را از زنان اهل حرم دور کرد.»

[الخوارزمی، پیشین، ص 60 – 61 و مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الأئمة الاطهار، ج 45، ص 127 – 128]

 

در مجلس یزید ملعون

زمان حضور قافله اسراء کربلا در کاخ یزید ملعون، در حالی که این شقی دو عالم به اهل بیت نگاه می کرد و نام و نسب آنان را می‌پرسید، زنی را دید که به دلیل نداشتن چادر، با دست صورت خود را پوشانده بود، پرسید این زن کیست؟ گفتند: سکینه دختر حسین (عليه السلام) است.

یزید گفت: تو سکینه هستی؟ حضرت سکینه گریست. یزید پرسید: چرا گریه می کنی؟ سکینه گفت: چگونه گریه نکند بانویی که چادر ندارد تا سر و صورت خود را از چشم تو و نامحرمان بپوشاند؟ [مازندرانی حائری، معالی السبطین 1363: 2/ 96]

سخنرانی حضرت زینب (علیهاالسلام) در کاخ یزید

 

حضرت زینب (علیهاالسلام) در سخنرانی خود در کاخ یزید نیز بر این گونه گرداندن بانوان شهر به شهر، اعتراض کرد و فرمود:

امن العدل یابن الطلقاء؟! تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد تکت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدو بهن الاعداء من بلد الی بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المعاقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید..

آیا از عدالت است که کنیزان خود را در حرمسرا پوشیده نگاه داشته ای و دختران پیامبر را به صورت اسیر شهر به شهر می گردانی، حجاب آنها را هتک کرده، چهره هایشان را در معرض دید همگان قرارداده ای که دور و نزدیک به صورت آنان نگاه می کنند؟

[ابن طاووس، همان: 218]

[بحرانی، عوالم العلوم و المعارف و الاحوال الامام الحسین: 403]

 

این خطبه را کتاب بلاغات النساء (صفحه 45) جزو خطبه‌های منحصر به فرد آورده است و در کتاب احتجاج (ج 2 صفحه 123) و لهوف (صفحه 215) به طور کامل این خطبه را نقل کرده‌اند. خطبه‌ای که دلالت بر صبر، شجاعت، فصاحت و بلاغت و … ابن بانوی مکرمه می‌کند. این خطبه که با حمد و ثنای الهی شروع می‌شود و در آن به آیات الهی استدلال می‌شود، اعتراضی محکم بر یزید دیده می‌شود. ایشان با اشاره به سابقه ننگین یزید و اجدادش در فتح مکه – زیرا آن‌ها زمانی که اسیر مسلمانان می‌شوند پیامبر(ص) همه را آزاد می‌کند، این آزادی برای آن‌ها ننگ به حساب می‌آمده، لذا معروف به «الطلقا» یعنی آزادشده‌ها بودند، عدل او را که ادعای جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و اله) بر مسلمین را داشته زیر سؤال می‌برد و می‌فرماید: «امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک اماءک ونساءک وسوقک بنات رسول الله صلی الله علیه وآله سبایا؟ … کیف ترجی مراقبة من لفظ فوه اکباد الازکیاء و نبت لحمه بدماء الشهداء؟»، ای فرزند آزادشدگان! آیا این عدالت است که کنیزان و زنانت را در پرده حجاب قرار می‌دهی و دختران پیامبر(ص) را به اسارت می‌کشی ؟ … چگونه می‌توان به مواظبت کسی امیدوار بود که دهانش جگر پاکان را بیرون انداخته-اینجا حضرتش اشاره به جنگ احد دارد، که مادربزرگ یزید، هند، جگر حمزه عموی پیامبر(ص) را بیرون می‌آورد و آن را با دندان تکه می‌کند و بیرون می‌اندازد- و گوشتش از خون شهیدان روییده شده، در همین خطبه ایشان هم به اهانت یزید با چوب دستیش بر دهان امام حسین(ع) اعتراض می‌کند.

پاسخ یزید به این خطبه تنها یک بیت شعر تهدیدآمیز است: «یا صیحة تحمد من صوائح/ما اهون الموت علی النوائح»، چه صیحه خوبی میان صیحه‌هاست! و چه زود، مرگ، بر نوحه‌گران، آسان می‌شود!

 

غیرت امام سجا (علیه السلام)

با مشاجره حضرت زینب (علیها السلام) برای مردم مشخص می‌شود، اینها که یزید بی حیاء اسیر کرده است و اینگونه با بی غیرتی آنها را در برابر چشمان نامحرم می‌گرداند، مخدرات رسول خدا (صلی الله علیه و اله) هستند و دروغ یزیدیان و خصلت یاران انها بر ملاء می‌شود.

وقتی یزید رو به امام سجاد (علیه السلام) می‌کند و می‌گوید: حمد می کنم خدایی را که پدرت را کشت.

امام سجاد (علیه السلام) با شجاعت تمام یزید ملعون را مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌فرماید: ای پسر معاویه و هند و صخر (که مراد از صخر نام اهانت آمیز ابوسفیان است و وضع اینها در اسلام و جنایاتشان مشخص است) می‌فرماید: خدا لعنت کند هر کسی را که پدرم را کشت! اینجا یزید عصبانی می‌شود و دستور می‌دهد که گردنش را بزنند، حضرت از این فرصت استفاده می‌کند و اسرا را معرفی می‌کند و می‌فرماید: اگر مرا بکشی، چه کسی دختران پیامبر(ص) را به منزلشان برگرداند و حال آنکه محرمی جز من ندارند؟

یزید جلوی افکار عمومی نتوانست مقاومت کند و خودش اقدام به باز کردن غل جامعه از گردن حضرت می‌کند.

[فتوح ابن اعثم ج 5 ص 131 ، مقتل الحسین خوارزمی ج 2 ص 63]

سه خواسته امام سجاد

روایت شده که یزید در یکی از جلسات به امام (علیه‌السّلام) وعده داده بود که سه خواسته امام (علیه‌السّلام) را برآورده سازد.

از این رو وقتی یزید تصمیم گرفت اهل بیت (علیهم‌السّلام) پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به مدینه باز گرداند بنابر وعده‌ای که یزید به حضرت (علیه‌السّلام) داده بود که تا سه خواسته ایشان را برآورده سازد، امام (علیه‌السّلام) از یزید خواست تا اولا سر امام (علیه‌السّلام) را به ایشان بازگرداند. ثانیا آن چه را که از اهل بیت (علیهم‌السّلام) گرفته شده است به آنان باز گرداند و ثالثا این که اگر آهنگ کشتن حضرت (علیه‌السّلام) را دارد کسی را با این زنان همراه کند تا آن‌ها را به حرم جدشان باز گرداند.

یزید به امام (علیه‌السّلام) گفت: «اما چهره پدرت را نخواهی دید و از کشتن تو چشم پوشیدم و زنان را جز تو کسی به مدینه باز نمی‌گرداند. اما اموالی که از شما گرفته شده است من چندین برابر قیمتش را به شما می‌پردازم.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «ما را به مال تو نیازی نیست آن چه از ما گرفته‌اند به ما باز گردانند.»

[ابن طاوس، علی بن موسی، اللهوف، ص۱۱۳ ، حلی، ابن نما، مثیر الاحزان، ص۸۵ بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین (علیه‌السّلام)، ص۴۴۴- ۴۴۵]

 

انان که در هیچ سختی درخواستی از کسی نکردند برای حجاب و حیاء حتی از دشمن درخواست داشتند

مطلب دیگری که بعضاً مورد سؤال واقع می‌شود، مسأله پوشش بانوان حرم رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) در سفر اسارت است، جواب این سؤال از کتاب‌هایی همچون لهوف ص189 و ص 270، ثقات ابن حبان ج 2 ص312، تذکر الخواص ابن جوزی ص 263، بستان الواعظین ابن جوزی ص 263 به خوبی واضح است.

یکی از مصیبات اهل بیت(ع) در شام همین مسأله و نگاه‌های نامحرمان به آنان بوده، آن قدر نگاه نامحرمان برای آن‌ها سخت بود که در لهوف (صفحه 210) نقل شده، ام کلثوم از قاتل برادرش شمر خواست که آن‌ها را از دروازه‌ای به شام وارد کند که تماشاگر کمتری داشته باشد و سرها را از میان آنان  بیرون ببرند و دور کنند، زیرا که از کثرت نگاه مردم به آنها احساس خفت می‌کنند.

اما این نامرد برعکس عمل کرد، سرها را در بین آن‌ها قرار داد و از جاهای پر جمعیت عبور داد و آن‌ها را به مسجد جامع که پر جمعیت است برد.

آری! این نگاه‌ها اثر کرد و کار را به جایی رساند که یکی از حاضران مجلس یزید دختر امام حسین (علیه السلام) را به عنوان کنیزی طلب کرد. (ارشاد شیخ مفید ج 2 ص 121)

 

خانواده و یارانی که همه اهل غیرت هستند.

معرفی پیامبر به عنوان یک غیرتمند توسط امام سجاد

می‌توان گفت، اولین مبارزه اسرا معرفی خود به مردم و برهم زدن این مجلس بود و این کار را به خوبی انجام دادند. امام سجاد(ع) به یزید فرمود: «انشدک الله یا یزید ما ظنک برسول الله لو رانا علی هذه الحال؟»، ای یزید! تو را به خدا سوگند می‌دهم که گمان می‌بری اگر پیامبر(ص) ما را بر این حال می‌دید چه می‌کرد؟

مثیر الاحزان ص 98

فاطمه بنت الحسین(ع) هم جمله‌ای به یزید دارد: «یا یزید! بنات رسول الله سبایا!»، ای یزید! دختران پیامبر را اسیر م‌یشوند؟! (البته بعض از کتاب‌ها همچون طبقات ابن سعد ج 1 ص 488 و الرد علی المتعصب العنید ص 49 این جمله را به حضرت سکینه(ع) نسبت می‌دهند)

به هر حال با این دو جمله مجلس یزید بر هم خورد. در همین کتاب مثیر الاحزان آمده که مردم و اهل خانه یزید گریه کردند و صدایشان به ناله بلند شد؛ یعنی مردم متوجه شدند که اینها نه تنها مسلمان هستند، بلکه متعلق به پیامبر هستند و یزید حرم رسول خدا (صلی الله علیه و اله) را اسیر کرده است.

 

غیرت و تنفر و مجارات چشم چران

روایت حکم بن ابی العاص

در تاریخ و روایات آمده: حکم بن ابی العاص پدر مروان در عین آن که مسلمان شده و به مدینه هجرت نموده بود، شخصی هوسباز و منحرف بود، روزی پیامبر(صلی الله علیه و آله) در حجره یکی از همسرانشان بودند، او از درز در به داخل آن حجره نگاه کرد، پیامبر (صلی الله علیه و آله) از این چشم چرانی او به قدری ناراحت شدند که عصای سرکجی که نوک تیز داشت برداشتند، و او را تعقیب کردند، او پابه فرار گذاشت و از دست حضرت گریخت. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او نرسیدند و فرمودند: «اگر او را می گرفتم، چشمش را بیرون می آوردم.» سپس دستور دادند او و فرزندش مروان را از مدینه به طائف تبعید نمودند. آنها در عصر پیامبر(ص) همچنان در تبعید به سر می بردند، بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) در عصر اولی و دومی نیز در تبعید بودند، تا این که آنها در عصر خلافت عثمان به مدینه بازگشتند، و همین یکی از اعتراضهای شدید مسلمانان به عثمان بود، که چرا اجازه بازگشت تبعید شدگان پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مدینه را داده است.

[الغدیر، عبدالحسین امینی(ره)، کتابخانه بزرگ اسلامی، تهران، 1368 ش، ج 8، ص 243]

در حقیقت خصلت غیرت همچون یک پلیس مخفی هشیار و بیدار در روح و روان انسان، مراقب مرزها و حدود و خط قرمزها است و انسان را به نظارت قاطع در این راستا وامی دارد، تا به پاسداری و نگهبانی از حریمها بپردازد.